هتل کالیفرنیا
19 اسفند 1385 22:51
گلن فرای در یک بزرگراه صحرایی تاریک ، نسیم خنک در موهایم رایحه گرم در هوا می پیچد روبرویم در دور دست ، نوری را دیدم که سوسو میزد سرم سنگین و سوی چشمانم ضعیف شد ناچار بودم شب را در جایی توقف کنم کسی آنجا جلوی در ایستاده بود صدای زنگی را شنیدم و با خود فکر میکردم این میتواند جهنم یا بهشت باشد بعد او شمعی را روشن کرد و...